دوباره ببخشید دیر بروز کردم.از برنامه دیشب به نویسندگی بهمن معتمدیان شروع کنیم که اصلا واصلا نویسندگیش به درد برنامه های مهران مدیری نمی خورد.شاید یک چنین متنی برای آقای غفوریان بهتر باشد.نمی خواهم مقایسه کنم ولی کلا مهران مدیری خیلی فانتزی تر از بقیه طنزپرداز ها عمل می کند متن دیشب یک اتفاق نابجا بود.در مورد نقد اخیر روزنامه شرق که گلنوش عزیز لطف کرده بودند وبرایم فرستاده بودند ،این نقد را در وبلاگ نمی گذارم چون به گفته دوستان بسیار مغرضانه بود . در این نقد مسائل جالبی هم آورده شده ولی منتقد استفاده مغرضانه ای از آنها کرده که به نظر من باعث عدم همراهی خواننده با نقد ایشان می شود.ایشان در نقدشان آورده اند که نقطه چین از شخصیت سازی خوبی برخوردار نیست و همه کارکترها در حد تیپ می مانند .البته حق با ایشان است ولی مسائلی هست که باید در این مورد گفته شود به نظر من در نقطه چین نویسندگان کمی به سمت وسوی مسائل اجتماعی نزدیکتر شده و دامنه طنزشان را از مجموعه بزرگ مسائل انسانی که پیشتر در مورد مسائل خانوادگی به تصویر کشیده میشد به زیر مجموعه ای از مسائل انسانی در بعد مسائل اجتماعی تقلیل داده اند.و مسلما در مورد مسائل اجتماعی که معمولا به روابط بیرونی انسان ها توجه می شود شخصیت پردازی کم رنگ تر می شود.با وجود اینکه مسائل اجتماعی زیر مجموعه مسائل انسانی است اما به دلیل گستردگی موضوعات و اینکه برای نشان دادن موضوعات اجتماعی در نود قسمت که حالا تبدیل به 135 قسمت شده باید برای جلوگیری از عدم تکرار به سمت مضامین مختلف از اقتصاد و مسکن تا فوتبال رفت وآن ها را به طنز کشید پس جایی برای خلق شخصیتی ثابت توسط بازیگر نمی ماند .چون یک شخصیت ثابت در موقعیت های گوناگون عکس العمل های ثابتی خواهد داشت اما تیپ های ارائه شده در موقعیت های مختلف عکس العمل های متفاوت دارند.در مورد این که آقای سیامک انصاری تنها بازیگر نقطه چین است که شخصیتی خلق کرده باز هم حق با نویسنده نقد است اما اگر کمی دقیق تر به برنامه توجه کرده بودند متوجه می شدند که کوروش پیردوست کمتر از اردل و بامشاد درگیر مسائل اجتماعی می شود و کلا نقش او برای شخصیت پردازی متناسب تر است.مسئله دیگر اینکه من نمی دانم چرا منتقدان ما اصلا به تیپ پردازی اعتقادی ندارند.درست است که شخصیت پردازی کاری بس ارزشمندتر به نظر می رسد اما اگر تیپ پردازی کلا مسئله بدون استفاده ای بود بسیاری از آن استفاده نمی کردند.دوست دارم بسیاری از برنامه های موفق طنز خارجی را ببینید و دقیقا خودتان متوجه شوید که تیپ پردازی نه تنها بی مصرف نیست بلکه برای بیان مسائل اجتماعی بسیار هم کاربرد دارد.و مسلما این مورد یعنی تیپ پردازی برای مسائل اجتماعی در جوامع بسته یک نوع اجبار است.مثلا فکر کنید مهران مدیری اردل را به صورت یک شخصیت خلق می کرد و حالا همان شخصیت می آمد وبا هنری سازها شوخی می کرد اگر برای یک لحظه تصورش را بکنید می فهمید که چندین برابر آن عکس العملی که نشان داده شد،اعتراض ها بروز داده می شد.بهتر است آقایان و خانمهای منتقد به جای مقایسه فیلم هایی غیر از گونه کمدی با نوع کمدی کمی بیشتر در مورد طنز و طنزپردازی مطالعه کنند تا اشتباها از مدیری توقع نداشته باشند که برای به طنز کشیدن چند موضوع ساده اجتماعی که به خیلی ها هم برمی خورد مثل آل پاچینو شخصیت خلق کند.هر چیز به جای خویش نیکوست. مسئله دیگر: با وجود اینکه ممکن است این تفکر به وجود بیاید که نقطه چین به گونه ای از پاورچین تقلید می کند اما من فکر می کنم این حرف کاملا بی انصافی است.اگر چه چند قسمتی در اوائل نقطه چین می رفت که از پاورچین تقلید کند اما بعدا راه خودش را پیدا کرد.نقطه چین کاملا از نظر مضامین و تفکر اولیه با پاورچین متفاوت است اگر مدیری می خواست از پاورچین تقلید کند این همه خودش را به دردسر نمی انداخت که گونه ای جدید از طنز خلق کند که برایش درد سر ساز شود من این را قبلا هم گفته ام مهران مدیری سو استفاده کن نیست.او اگر می خواست دوباره چیزی مثل پاورچین بسازد و به جای نقطه چین چنین چیزی می ساخت حالا روزنامه شرق چنین نقدی نمی نوشت و از برنامه اش در مطبوعات تعریف و تمجید می شد.ولی افسوس که ما به عنوان بیننده ومنتقد با این همه ادعا نمی خواهیم هیچ گونه دیگری از طنز را تجربه کنیم به نظر من این کار مدیری حتی اگر شکست هم بخورد قابل ستایش است چون بین ما که جرات پذیرش تغییر را نداریم کسی وجود دارد که جسارت تغییر کردن و امتحان کردن را دارد حتی اگر به شکست بیانجامد. یک مثال علمی می زنم در هوش مصنوعی یکی از انواع اتوماتای یادگیری ،اتوماتای krinsky است که به نظر من این اتوماتا دقیقا رفتار جامعه ما را شبیه سازی کرده.در این اتوماتا اگر عاملی به ازای عملی از محیطش امتیاز مثبتی بگیرد این عمل را دفعه بعد هم به ازای آن موقعیت تکرار می کند و اگر این بار امتیاز منفی بگیرد کمی از درصد احتمال آن عمل کم می کند و اگر دوباره منفی بگیرد باز از درصد آن کم می کند ولی اگر در این میان به یک باره دوباره به ازای آن عمل امتیاز مثبتی نصیبش شود به حالت اول و اعتقاد راسخ صد در صد برمی گردد.به زبان خودمانی یعنی اینکه یک چیز را به سادگی می پذیرد ولی به سختی از آن دست می کشد.یکی از دانشجویان دانشگاه امیر کبیر روی همین اتوماتا و کاربردش در شایعه کار کرده یعنی اینکه اگر کسی شایعه ای را شنید آن را به راحتی قبول می کند ولی باید صد بار خلافش را بشنود تا بالاخره قبول کند که این شایعه دروغ است. در مورد برنامه های طنز هم همین اتفاق به گونه ای دیگر افتاده شاید من هم بروم روی این مسئله کار کنم و تئوری صادر کنم.خلاصه این را هم گفتم که بفهمید دیگران نه تنها به اشتباهات جوامع بیمار می خندند بلکه از رویش اتوماتا و گاها الگوریتم هم می سازند که البته معمولا این قبیل الگوریتم ها چون از روی اشتباهات شبیه سازی شده اند اکثر مواقع جواب نمی دهند.باید برویم و یک فکر جدی به حال خودمان بکنیم.در ضمن به نظراتتون هم در قسمت قبل جواب دادم.بازم ببخشید دیر شد.