یه عکس از وبلاگ عکاسی-محمد خیرخواه

-----------------------------------------
یه عکس هم همین جوری(نمای نزدیک)



-----------------------------------------
این مطلبو اونایی که عضو گروه هواداران مهران مدیری در یاهو هستند از طریق ایمیل آزاده عزیز متوجه شدندن اما واسه اونایی که عضو نیستن اینجا اون خبر خوب رو تکرار می کنم:



"مهران مدیری و "پیمان قاسم‌خانی" در یک مجموعه 90شبی

خبرگزاری فارس: پس از همکاری موفقیت‌آمیز پیمان قاسم‌خانی و مهران مدیری در مجموعه تلویزیونی «پاورچین» این دو بار دیگر قصد دارند طی یک همکاری مشترک مجموعه‌ای نود شبی را در مقام نویسنده و کارگردان جلوی دوربین ببرند.

به گزارش خبرنگار فارس، این مجموعه به مانند کارهای گذشته 
مهران مدیری در شرکت «گلیان تصویر» تولید می‌شود و در حال حاضر مراحل ابتدایی نگارش طرح را پشت سر می‌گذارد.
بر اساس این گزارش، قرار است طی این هفته جلسه‌ای با حضور
مهران مدیری ، پیمان قاسم‌خانی برگزار شود. طی این جلسه قرار است درباره فیلمنامه و آماده شدن تعدادی از قسمت‌های آن برای شروع پروژه توافق شود. زمان آغاز مراحل پیش تولید و تولید، انتخاب بازیگران و ... پس از برگزاری این جلسه مشخص خواهد شد.
مهران مدیری نوروز امسال مجموعه «جایزه بزرگ» را روی آنتن شبکه سوم سیما داشت. این مجموعه جزء سریال‌های پرمخاطب تلویزیون در ایام نوروز بود.

مربوط به قسمت « خدا حافظ سینما » در نقطه چین

این مطلب البته مربوط به خیلی وقت پیش هست ولی به نظر من که جالب بود.شما هم بخونید شاید خوشتون اومد.
------------------------------------------------
هفته نامه " سینما " _ 16 اردیبهشت 83 

" سعید مستغاثی "

به بهانه سوء  تفاهمات برنامه « نقطه چین »

از خودمان شروع کنیم

 

 

دو سال قبل، وودی آلن فیلمساز معروف، فیلمی را بر پرده سینماها آورد به نام " پایان هالیوودی" که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان و منتقدان سینمایی، تجدید نظر اساسی این سینماگر خوش ذوق در برخی از دیدگاههایش نسبت به سینمای حاکم آمریکا بود.

فیلم ماجرای فیلمساز اسکار گرفته بیکاری است که در آستانه اجرای پیشنهادی جدید برای ساختن فیلم موقتا بینایی اش را از دست می دهد ولی به توصیهء مشاورش آن را از تهیه کنندگان فیلم پنهان می سازد. وودی نابینا با لطایف الحیل و دادن رشوه به فیلمبردار جدید ( که چینی هم هست ) و کمکهای مشاورش ، شروع به ساختن فیلم جدید می نماید و در این شرایط لحظات بسیار کمیکی پدید می آید که هر یک کنایه و مضحکه ای در مورد سینمای روز دنیا، سیستمهای حاکم فیلم سازی و حتی منتقدین وسینمایی نویسها می باشد. فی المثل در صحنه ای که وی به دلیل کوری، دوربین را رو به دیوار کاشته و بازیگران را پشت آن قرار داده، منتقدی سر صحنه از درایت و هوشمندی وی تعریف می کند! یا هیچ یک از مسوولین استودیو سر صحنه متوجه نابینایی وودی نمی شود تا این که بالاخره فیلم را می بینند و افتضاح بوجود آمده را متوجه می شوند. اگرچه آنها یعنی استودیوی آمریکایی حاضر به اکران فیلم کارگردان کور شده نمی شود ولی  همان فیلم در جشنواره وکشورهای اروپایی مورد استقبال منتقدین قرار گرفته و به عنوان اثری نوپرداز قلمداد می گردد !  وودی هم که اینک دوباره بینایی اش را بازیافته به اروپا اسباب کشی می کند و تصمیم می گیرد در همانجا فیلم بسازد چرا که قدرش را بهتر می شناسند حتی اگر کور باشد!!!

وودی آلن در همان سال روی صحنه اسکار هم یکی از بهترین جوایز انسان دوستانه این مراسم یعنی جایزه جین هرشولت ( که به خیرترین و نیکوکارترین هنرمند اعطا می گردد ) را به استهزا کشید و یکی از حدسیات خویش نسبت به دعوتش برای مراسم اسکار را این گونه بیان نمود: « گفتم شاید به خاطر اعطای جایزه جین هرشولت باشد، چون چندی پیش در خیابان یک سنت به یک گدا کمک کردم ! »

اما وودی آلن همچنان مورد علاقه و احترام اغلب سینمادوستان  جهان چه از نوع نیویورکی و لس آنجلسی یا اروپایی و جشنواره ای و یا غیر از آن می باشد، چرا که حیطهء طنز و مطایبه از قضا در عرصه های جدی بسیار جذابتر است و شاید یکی از دلایل ماندگاری آثار امثال وودی آلن و چارلی چاپلین نیز همین باشد.

این که با هر طنزی گروه و قشر و طبقه ای برآشوبد و جبهه بگیرد که دیگر باید باب چنین عرصهء جذابی را تخته کرد و فاتحه اش را خواند. خصوصا از سوی اهل سینما که خود بیش از سایرین با هنر و کمدی و مضحکه آشنا و دمخور می باشند. مگر در همین سینمای ایران غالب فیلمهای که قهقهه ها را در سالنها برمی انگیزد مشتمل بر شوخی و مطایبه با قشر و یا افرادی در همین جامعه نیستند؟ نگاه کنید به " نان و عشق و موتور هزار " ، " لیلی با من است " ، " کما " و یا همین فیلم " مارمولک ".

چرا وقتی ما هدف شوخی و طنز قرار می گیریم حتما بایستی سفارش و دستوری در کار باشد ؟ آیا این تصور که کوچکترین شوخی با بخشی از سینمای ایران به مفهوم زیر علامت سوال بردن آن می باشد تا حدود زیادی عوامانه و ساده اندیشانه نیست ؟ وقتی اهالی سینما که عضو حیطهء فکر و اندیشه و هنر می باشند،این گونه بیندیشند از دیگران چه انتظاری می رود ؟

توهم  توطئه آن هم نسبت به فردی که سالها باعث انبساط خاطر لحظاتی از زندگی من و شما و دوستان سینماگر شده، در کنار همین سینماگران قرار داشته ومورد تایید آنان بوده و همواره هم در مراسم مختلف از دست دوستان فیلمسازش جایزه گرفته، کمی بی انصافی نیست؟

قصد دفاع از مهران مدیری و گروهش را ندارم فقط این که برای باز ماندن فضای طنز و انتقاد بایستی ابتدا خودمان را در معرض قرار دهیم. در این روزهایی که خبر اندوهبار درگذشت کیومرث صابری ( گل آقا ) بانی طنز نوین در سالهای پس از انقلاب ، هر علاقه مند و دلبستهء لطایف ادبی را حزین و اندوهگین می کند عنایتی به سیره و سلوک طنازی آن مرحوم، لزوم بنیادین طنز مردمی را در « از خود آغازیدن » یادآور می گردد.

 
 --> با تشکر از آزاده عزیز برای ارسال این مطلب
    

ادامه مصاحبه مجله فیلم با مهران مدیری و پیمان قاسم خانی

ادامه...این بیلی وایلدر عزیز ! 

 

فیلم:  راستی چرا پیرمردها حذف شدند؟ خیلی شیرین بودند و جای کار داشتند .

مدیری:   یک ویژگی که کارهای هرشب دارد ریتم بسیار سریع و کاتهایی است که حس هم می شود. پیرمردها ریتم برنامه را کند می کردند. ممکن است از نظر فیلمنامه ای  درست باشد که آنها همیشه سر جای خودشان بوده اند و فضای خاص خودشان را هم دارند اما در ساختار کار و بعد از تدوین می دیدم که وقتی به کافی شاپ  و به پیرمردها می رسیم ریتم برنامه کند می شود. این به خاطر سن و سال آن آدمها ، به خاطر نشستن دائمی و بی تحرکیشان  در یک فضای محدود و کمدی کلامیشان و خیلی چیزهای دیگر بود و جای کار کمتری به آنها می داد. خیلیها هم می گفتند برنامه به این قسمت که می رسد ما می رویم کارمان را انجام می دهیم و وقتی قسمت کافی شاپ تمام می شود برمی گردیم و بقیهء برنامه را تماشا می کنیم. خب این در کارهای هرشب یک ضعف است چون بیننده نباید بتواند از پای تلویزیون تکان بخورد. با این حال وقتی بطور مستقل به قسمتهای کافی شاپ نگاه می کنم از آن راضی هستم. حتی یک نفر به من گفت که اینها همان همسرایان تئاتر یونان هستند. یعنی نگاههای تا این اندازه عمیق هم به کار میشد ولی ساختار و ریتم در برنامهء هرشب، بحث دیگری است. 

 

 

فیلم:  نمی شد فقط به عنوان مقدمه و موخره از آنها استفاده شود؟

مدیری:  باز هم بیننده ها نگاه نمی کردند. من چند قسمت از برنامه را در جمع آدمهایی خارج از گروهمان دیدم. نمایش که تمام می شد آنها هم از پای تلویزیون بلند می شدند و توجهی به کافی شاپ انتهای برنامه نداشتند.

 

 

فیلم:  چون حرفهای آنها در واقع با قصهء اصلی نامربوط بود.

قاسم خانی:  بله، و اصلا یکی از ایرادهایی که به ما می گرفتند این بود که این پیرمردها چه ربطی به داستان دارند و اصلا چه کاره اند؟ و من می گفتم اصلا ربطی ندارند و عمدا هم ربط ندارند. اما باز قانع نمی شدند.

مدیری:  می گفتند خب اگر ربط ندارند مگر مرض دارید؟! و ما نمی دانستیم چی جواب بدهیم.  

 

 

فیلم:  شاید اگر تضاد بین حرفهای آنها با قصهء اصلی را بیشتر می کردید ، بهتر جواب می داد.

قاسم خانی: همه جورش را امتحان کردیم اما جواب نداد. لذت بخش ترین بخش کار من و مهراب نوشتن دیالوگهای این پیرمردها بود. یکی این بود و یکی شعرهای یاسمنگولا که خیلی تفریح می کردیم.

 

 

فیلم:  این که خیلی جالب است . توی این شلوغی و با این حجم کار جالب است که شما می نشینید شعر هم می گویید!

قاسم خانی:  این که زنگ تفریحمان بود. الان هم برره زنگ تفریحمان شده، می نشینیم برایشان غذا و آداب و رسوم و اینها اختراع می کنیم.

 

فیلم:  دارید یک فرهنگ کهن جدید می سازید !

قاسم خانی: برره یک سیاره است و بعدا ثابت می شود که اینها از فضا آمده اند !

 

فیلم:  واقعا ؟

قاسم خانی:  نه، این الان به ذهنم رسید !

مدیری: اینجا همه چیز همین طور است.

مهراب قاسم خانی( که دارد از آنجا رد می شود ):  الان پیمان گفت که دیگه نگران متن فردا نباش، من شروعش را دارم و آن این است که سپهر باید بیاید!

 

فیلم:  شعرها را بیشتر کی می نویسد؟


قاسم خانی: بیشتر من و مهراب با هم می نویسیم، چند بیت هم سر صحنه به خود مهران الهام شد که استفاده کردیم. الان هم داریم به سمت هایکو پیش می رویم !

 

فیلم:  این بیت که درخشان است:« باباش میگه یاسمنگولا تو خوبی _ یاسمنگولا میگه بابا خودت خوبی » !

قاسم خانی:  این سکته ها قرار بود تبدیل به سبک شعرهای یاسمنگولایی مهتاب بشود اما خانم زکریا متاسفانه از دستش در رفت و خودش سکته اش را درست کرد! یک گلایهء دیگر هم یادم آمد که از مهران داشتم و حالا می گویم: در یکی از قسمتهای اول، جایی که شعرهای یاسمنگولا فراگیر می شود و همه از آن خوششان می آید و فقط فرهاد است که معتقد است آنها مزخرفند، فضای فیلمهای ترسناک مثل " هجوم ربایندگان جسد " مورد نظرم بود، این که فرهاد از خودش می پرسد چطور همهء دنیا عاشق این شعرها شده اند و هیچ کس نمی فهمد که مزخرف است و کم کم همه مسخ می شوند و از یک جملهء ابلهانهء نامربوط مثل « یاسمنگولا آخ آخ » میرسند به این که چقدر دلشان برای مادرشان تنگ شده و آخر داستان این بود که فرهاد بالاخره تسلیم می شود و سرش را جلوی زنش زمین می گذارد، می گوید:« من تسلیم شدم، شعرهای تو شاهکار است. » و زن می گوید:« می دانستم که بالاخره می فهمی.» اما مهران آخرش را نگرفت و باید ترسناک هم می شد که نشد ، اما حال من گرفته شد.


[
در این لحظه گروه که امیدوارند تصویربرداری تا صبح تمام شود و برنامه به پخش فردا برسد، خشمگین به نظر می رسند. کات به اتاق فرهاد و مهتاب و ادامهء گفت و گو! ]

 

قاسم خانی: اما وضعیت ما ترسناک تر است. چون راستش همه اش  داریم از متن ضربه می خوریم. چون مهران صبح می آید خلاصهء متن را می گیرد و شروع به کار می کند و ما داغ داغ صحنه ها را می نویسیم و به آنها می رسانیم. همیشه هم دعای مهران این است که آیا می شود ما یک متن جلو بیفتیم؟ و تا حالا که نشده است.

 

فیلم:  می دانید که بیلی وایلدر و فیلمنامه نویسانش با هم می نشستند و دربارهء یک ایدهء مرکزی شوخی می کردند وحرف می زدند تا فیلمنامه شکل می گرفت. فکر میکنم این شیوه از فشار کار هم کم می کند.

مدیری:  بله، ولی می دانید... بیلی وایلدر که هر شب پخش نداشته !

قاسم خانی: ما واقعا وقت نداریم. زمانی بود که بچه ها داشتند توی کافی شاپ کار می کردند، من این بالا نشسته بودم و همان صحنه را می نوشتم و متن را صفحه به صفحه موشک می کردم و پرت می کردم پایین ! چون همین بالا و پایین رفتن از پله ها هم خودش کلی وقت ما را می گرفت!

 

مدیری: و همین موضوع بیلی وایلدر که شما پیش کشیدید ما را به اندازهء یک پلان عقب انداخته است !

 

" پایان "
--> با تشکر فراوان از آزاده عزیز برای ارسال این مصاحبه