گفت وگو با مهران مدیری

از چلچراغ

داستان ما و مهران مدیری، داستانی طول و دراز و پر از عشق و نفرت است. داستانی عاشقانه که سال پیش پس از آن برنامة نقطه چینِ هجو نمایندگان، به سردی گرایید. آن قدر سرد که گفت‌وگوی علی میرمیرانی با مدیری را به بایگانی سپردیم. نقطه‌چین همچنان پخش می‌شد و چلچراغ هم همچنان منتشر می‌شد. ما همچنان مدیری را دوست داشتیم، همچنان سیامک انصاری را تحسین می‌کردیم، اما از این نقطه‌چین حرص می‌خوردیم:
به هر حال مهران مدیری یک پدیده است. شاید محبوب‌ترین چهره سینما و تلویزیون (با حفظ حقوق هدیه تهرانی و محمدرضا گلزار) این مصاحبه باقیمانده از سه چهار ماه پیش را اینجا بخوانید. متعلق به دورانی که چلچراغ و مدیری هنوز خاطرخواه هم بودند!

------------------------------

گفت وگو با مهران مدیری
من خیلی زیاد گریه می‌کنم
گفت وگویی که الان، یعنی در خرداد 83 چاپ شده، در دی ماه 82 انجام شده بود. در یک روز سرد زمستانی و در حالی که نقطه‌چین تازه پخشش شروع شده بود با مهران مدیری به گفت وگو نشستم اما حکایت در پایان آن گفت وگو پایان نیافت. مدتی خودم در چلچراغ نبودم و مدتی بعد هم بعضی بخش‌های سریال نقطه‌چین چلچراغ را واداشت تا نقدهایی بر کار مدیری بنویسد که گلایه‌هایی هم گویا ایجاد کرد.
ما همیشه در چلچراغ سعی کرده‌ایم نسبت به اتفاقات پیرامونی بی‌تفاوت نباشیم. مدیری و سریال نقطه‌چین هم از این قاعده مستثنی نبوده‌اند. آن زمان که بارها و به دفعات از پاورچین دفاع کردیم و آن زمان که مدیری را چهره برتر عرصه طنز تلویزیونی دانستیم این حق را برای خود محفوظ می‌دانستیم که اگر زمانی کاری را هم نپسندیم، عقیده‌مان را ابراز کنیم. به هر حال، آن ماجرا همان روزها و در همان بحث‌ها تمام شد. حالا اما گفت‌وگویی را به چاپ می‌سپاریم که به نقطه‌چین و قوت و ضعف آن به بحث‌های متنی و فرامتنی آن مربوط نمی‌شود. گفت وگویی است با مهران مدیری راجع به خودِ مهران مدیری. او را نسبت به سه سال پیش که گفت و گوی مفصلی با هم داشتیم کم حرف‌تر و تودارتر دیدم. این روند در دیدارهای گاه و بیگاه این چند ساله مشهود بود و در مصاحبه نیز رخ نموده است. توضیح بیشتر لازم نیست. باید مصاحبه را خواند.
علی‌میرمیرانی
ali@ 40cherahg.com


- <آری دل مرد بی‌صدا می‌شکند!
مصرعی را خواندی که راجع به آن نمی‌شود حرف زد. ممنوع است. این اتفاق شاید بارها برای ما در طول زندگی بیفتد. بعضی‌ها در سیر کاری‌شان درگیر این اتفاق می‌شوند بعضی‌ها هم در زندگی خصوصی‌شان. من چیزی در مورد کارم به ذهنم رسید ه قابل گفتن نیست!
- بر هیچ گوشه‌ای از زندگی مهران مدیری لکی نیفتاده تا در دلش جراحت و چرکی بنشاند؟
همه ما در زندگی مسائلی داریم که دقیقاً منجر به همین چیزی می‌شود که شما گفتید. زیاده. زیاد. خیلی‌ها را خودمان مقصریم خیلی‌ها را بقیه اما به نظرم آن لکه تیره غم‌انگیز مربوط به مسائلی می‌شود که آدم‌ها خودشان با خودشان دارند. من همیشه سعی کرده‌ام این لکه تیره را نداشته باشم.
- آخرین بار که گریه کردی؟
من خیلی زیاد گریه می‌کنم. آخرینش در یادآوریِ از دست دادن پدرم بود که چهارسال از فوتش می‌گذرد.
- شکست؟
شکست برای من وجود ندارد. همیشه این بیت سعدی را می‌گویم: به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل / که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم» دردهای من نگفتنی است. دردهای من نهفتنی است!»
من یک روزی می‌خواهم هر چیز را که تا به حال نگفته‌ام بگویم. اما گمانم باید هنرمند دردش را در آثارش نشان بدهد. از قدیم می‌گویند آن که می‌گرید یک درد دارد آن که می‌خندد هزار درد. من هم شاید یک روزی در یک اثری یا آثاری آن را بیشتر توضیح بدهم.
- آیا اهالی طنز و خنده آدم‌های سطحی‌تری هستند؟
من تعریف خودم ر دارم. شاید تعریف عام این باشد اما من فکر می‌کنم اهل طنز نگاه عمیق‌تری دارند. اینها جزئیاتی را می‌بینند که از دید آدم‌های معمولی فراتر است. اینها از جدیت گذشته‌اند تا به این مرز رسیده‌اند. هر چیز جدی گفتنش ساده‌تر است.
- می‌دانم که دغدغه هنرداری، دغدغه تئاتر. بازیگر کارهای قطب‌الدین صادقی بوده‌ای، الان هم گاهی دلت هوای آن کارها را می‌کند اما در واقعیت آن چه که من می‌بینم این کارهای روتین شبانه است این نود قسمتی‌ها ... به خودِ هنرمندت چند می‌دهی؟
از بیست به خودم چهار می‌دهم. چیزهایی که در ذهن دارم تا آنها را که روزی بسازم خیلی متفاوتند ابزار بخشی از آن حرف‌ها هم تئاتر است. منتها مدام از من این طور کار خواسته‌اند. دیگر افتاده‌ام در این ورطه. هر بار که خواسته‌ام وقفه‌ای بیاندازم نشده، برای همین هم شانزده نمره کم آورده‌ام می‌خواهم از این به بعد به آن نمراتِ گرفته نشده بپردازم.
- تا به حال با بغض، خندیده‌ای؟
بله. یادم هست که چطور بود. اما بگذار نگویم.
- تو چرا حرف‌های برای نگفتنت بیشتر از حرف‌های برای گفتنت، است؟
شاید یک تجربه شخصی است. تجربه‌ای که به من می‌گوید باید کمتر حرف بزنم. این که آدم‌ها راجع به خودشان زیاد توضیح می‌هند نشاندهنده این نیست که خیلی می‌دانند.
- اما من می‌گویم شاید محافظه کار شده‌ای که کمتر حرف می‌زنی؟
نه این جوری نیست. کاری که من می‌کنم نوک پیکانش روابط آدم‌هاست. سراغ مسائل سیاسی و اقتصادی کمتر می‌روم چون اساساً و اصولاً اعتقادی به سیاست ندارم. وقتی به روابط آدم‌ها می‌پردازی دلیلی برای محافظه‌کاری نداری.
- آدمی که این قدر می‌گوید بگذار نگویم اید در روابطش با بقیه آدم‌ها دچار محافظه کاری شده.
باز هم نه. فقط این نیست.
- فقط این نیست، یعنی یک بخشی همین است.
بله. یک بخشی همین است که می‌گویی. به هر حال ما یک رفتار خاصی برای زندگی کردن داریم. بخشی از این خصوصیات باطنی است. ما اغلب هم را درک نمی‌کنیم. درک‌ها کامل نیست و معمولاً دیر و سخت به وجود می‌آید. برای همین کلی شایعه پیرامون آدم‌هاست. شایعاتی که آدم‌ها را داغون می‌کند. بعضی وقت‌ها می‌خواهی بیایی و خودت را ثابت کنی اما به این نتیجه می‌رسی که بگویی هر چه می‌خواهند بگویند من اهمیت نمی‌دهم. من همینم که هستم. بالاخره روزی حقیقت ماجرا روشن خواهد شد.
- گفتی داغون.چقدر آدم داغونیهستی؟
داغونِ داغون نمی‌شه گفت اما این آتش نهفته که در سینه من است. خورشید شعله‌ایست که در آسمان فتاد.»
- <غروب نزدیکه. همین جور که این آفتابِ کم رنگِ و کش اومده زمستون افتاده تهِ نگات به این فکر کن که الان نقش قهرمان فیلم‌های وسترن رو داری که آخرین هفت‌تیرکشی‌شون مونده. هفت تیر رو بکشن و خلاص! حالا حست رو بگو.
آخرین هفت‌تیرکشی وجود ندارد. آخرین نه. (مکث طولانی) چه جوری بگویم...
-
همین، جور فارسی بگو من متوجه می‌شوم!
این هفت‌تیرکشی یک حس خاص پشت خودش دارد. این که چطور بکشی. این که چه کسی را نشانه بروی. این که بعد از نشانه‌روی چقدر از این کارت خوشحال یا غمگین بشوی.
- آخرِ سیگارت است. حالا فکر کن نقش رئیس پارتیزان‌ها را داری که همه افرادش را از دست داده و الان از تپه روبه‌رو، قوای نازی می‌آیند او را بگیرند و او تنها به این فکر می‌کند که آخرین ته سیگارش را توی گل‌های زیر پایش خاموش کند.
این حس برایم آشناست. می‌فهمم چه می‌گویی اما می‌خواهم در مورد من این طور نباشد. چطور تعبیر کنم حرف شما را ... چطور تعبیر کنم آخر ... توضیح بده.

- آدم نوستالژیکی هستی؟
بله. نوستالژیکم.
- نوستالژی چه چیزهایی را داشته‌ای؟
هنوز جذاب‌ترین خیال پردازی‌هایم در زندگی به دوران کودکی‌ام بر می‌گردد خیلی هم زیبا نیستند اما نمی‌دانم چرا مدام به آن سمت می‌رم ... به سمت ... به سمت کوچه باغ‌های اراک ... تمام فامیل‌هایم در شهرستان. نسلی که وقتی من بچه بودم آنها میانسال بودند و الان همه پیر شده‌اند ... بعضی‌هایشان از دنیا رفته‌اند ... واقعاً نمی‌دانم چرا مدام ذهنم می‌روم به آن سمت ... مدام دلم تنگ می‌شود ... می‌خواهم برگردم به همان فضاها و آن آدم‌ها و آن قدیم ... شاید ... شاید اولین فرصتی که دست بدهد بروم توی همان فامیل قدیم. بروم توی همان مکان‌ها. در این یک سال اخیر این میل خیلی در من زیاد شده.
- این <>» چرا هیچ وقت دست نمی‌دهد؟
خب. مشغله‌ کاری است. فقط همین. من خیلی به خودم کم می‌رسم. کار هم خیلی فشرده است می‌گویند از بین می‌روی، از دست داده می‌شوی باید به خودت برسی
- در این خود را از دست دادن، چه چیزی به دست می‌آوری؟
چیزی به دست نمی‌آورم. حواسم پرت است. هی سیگار ... هی کار... هی شب نخوابیدن. هی به خودت می‌گویی از شنبه تغییرش می‌دهم...
- اما این شنبه هیچ وقت نمی‌رسد، نه؟
بله. یک دفعه می‌بینی چهار تا مریضی هم آمده. باید این فرصت را آدم ایجاد کند.
- در این ایجاد نشدنِ فرصت صریح و دقیق بگو پول کجای ماجرا می‌ایستد؟
پول برای ...
- ببین می‌دانم که پول برای زندگی لازم است...
نه. نه ... می‌خواهم بگویم که پول واقعاً برای یک رفاه نسبی خوب است. دنبال ویلا و خانه بزرگ نبوده‌ام. تعریفم از پول این است که نیازمند نباشم و بتوانم به بقیه هم کمک کنم. چون این کمک کردن بسیار بسیار لذت‌بخش است.
- الان چقدر از این عمل‌های لذت بخش انجام می‌دهی.
تا آنجا که بتوانم انجام می‌دهم. سعی‌ام را می‌کنم.
- چرا یک بار به خودت نمی‌گویی کات؟ نمی‌گویی کات تا بروی به آن اولین فرصت» منتظرم که این کار تمام شود. دیگر انرژی ندارم. دیگر توان کار نود قسمتی ندارم این کار را هم دارم با بدبختی پیش می‌برم. دیگر انرژی فکری و جسمی این حجم تولید را ندارم. این آخرین کار این جوری من است. دیگر آخری.
- زخم؟
خوشبختانه عمیقش را در زندگی نداشته‌ام.
- خراش سطحی چطور؟
چرا این را داشته‌ام اما چیزی که بتواند کمرم را بشکند نه.
- یک چیزی که خراش انداخته توی زندگیت را حالا و امروز با من و خواننده ما قسمت کن.
باور کن نمی‌توانم بگویم. تو آدم را مدام به سمت این نگفتنی‌ها هل می‌دهی.
- یک روز در اواخر دهه شصت میلادی یک ثروتمند آمریکایی در فرودگاه قاهره پیاده شد و آنجا چون پول خرد نداشت یک بچه روزنامه‌فروش از ده روزنامه‌ای که داشت یکی را مجانی به او داد. این ثروتمند دید آن بچه یک دهم کل دارایی‌ش را آسان به او بخشید. رفت آمریکا و نیمی از دارایی را برای آن بچه فرستاد. چنین حسی را در زندگی داشته‌ای؟
همه اهمیت زندگی به همین حسی است که تو می‌گویی. زندگی در عین آن پیچیدگی که گفتم به همین سادگی است. اهمیتش و ارزشش در دریا دل بودن است در دل به دریا زدن است. نه فقط در مسائل مالی. دل به دریا زدن در مورد همه چیز. در زندگی باید دل بزرگی داشت. می‌شود از کنارخیلی چیزها با یک لبخند ساده گذشت. این لبخند به آدم آرامش می‌دهد و نمی‌گذارد زخم در زندگی عمیق شود.
- آخرین شعری که شنیده‌ای و جذبت کرده و به ذهنت تلنگر زده چه بوده؟
سلاخی می‌گریست به قناری کوچکی دل باخته بود!
- در زندگی بیشتر سلاخ بوده‌ای یا قناری؟
راستش ... سلاخ!
- چقدر در زندگی سلاخی شده‌ای؟
خیلی زیاد. زیاد سلاخی شده‌ام. می‌دانی ... گفتن رنج‌ها کمتر کمک می‌کند به بزرگی آدم. من فکر می‌کنم زیباترین چیزی که ... زیباترین چهره‌ای و عمیق‌ترین چهره‌ای که پیش رویم است چهره ژان والژان است. ژان والژان با تمام آن زندگی سخت هرگز سختی‌ها را به هیچ کس نمبهترین شکل هم همین است. نمی‌خواهم از زخم‌ها و رنج‌هایم بگویم شاید بخشی از آنها را با خودم به گور ببرم.
- بخش ژان والژانیِ زندگی‌ات چقدر گاری از روی پیرمردهای ناتوان بلند کرده، هر چند که الان بیشتر شهردار مادلن هستی تا ژان والژان!
(می‌خندد)... من خودم را با والژان مقایسه نمی‌کنم اما زخم‌ها و دردها و سختی‌ها برای من هم زیاد وجود داشته است. خیلی زیاد در این سال‌ها با من بوده است.
- دیگه از شهر سرود تک سواری نمیاد / دیگه مهتاب نمیاد کرم شب‌تاب نمیاد / برکت از کومه رفت / رستم از شاهنومه رفت
من کاملاً با شما موافقم. ولی نباید خیلی غصه خورد. (مکث طولانی) هر لحظه از تاریخ مدام این شعر قابل عوض شدن است بنابراین نباید غصه خورد.
- این آدمی که می‌گوید نباید غصه خورد، خودش چقدر غصه‌مند است؟
خیلی اهل غصه خوردن نیستم. اما اگر بخواهم از غصه‌مندی بگویم... چطور بگویم؟
- با درصد بگو!
هفتاد درصد
- سی درصد باقی چیست؟
راستش صد درصد است. من اصلاً به آن سی‌درصد باقی فکر نمی‌کنم.
- نمی‌خواهی این درصد را تغییر بدهی؟
نه. در جهان همه چیز جای خودش است. هر کس به اندازه بضاعت و توان و آی ‌کیواش زندگی می‌کند. شاید با این حرف مخالف باشی اما تجربه این را به من ثابت کرده. کمتر پیش می‌آید که واقعاً به آدم ظلم بشود. ما قادریم آن چه را که می‌خواهیم انجام بدهیم و به آن برسیم.
- مهران مدیری واقعاً همان جایی است که باید می‌بوده؟
من به اندازه بضاعت خودم حضور دارم.
- نود درصد مردم یا می‌گویند کمتر از حقشان گرفته‌اند یا حداکثر می‌گویند سرجای خودشان هستند چرا کسی نمی‌گوید به چیزی که رسیده بیشتر از حقش است؟
من نمی‌گویم امکانات نیست که من اینجاهستم. من می‌گویم با امکانات هم از این بیشتر نیستم.
- وقتی به استاد دانشگاهی بر می‌خوری که دکترای ملخک اتم دارد، هزار سال درس خوانده، هشتصد تا دود چراغ خورده و الان با اضافه‌کاری صد و بیست و دو هزار و چهارصد تومن حقوق می‌گیرد چه حسی پیدا می‌کنی؟
خب این سر جای خودش نیست. در این مثال واقعاً سرجای خودش نیست. او باید ماهی یک میلیون و دویست هزار دلار بگیرد.
- این را که خودم هم می‌دانم. می‌پرسم وقتی خودت را با او قیاس می‌کنی چه حسی داری؟
خب... این یک مسأله دیگر است (مکث طولانی) خب ... این یک مسأله مالی ست. صرفاً مالی.
- نه، من ده تا وجه دیگر را می‌گویم. مثلاً شهرت.
خب این اقتضای شغل من است.
- تمام اقتضائات را در نظر بگیر و بگو.
آره. اینم هست. کار من سختی خودش را دارد. فشار شدید روانی دارد. آن آقا هم سختی‌ها و خوشی‌های خودش را دارد. نباید این شکلی مقایسه کرد. در شرایط نابه‌سامان همه شرایطشان بد است.
- تصور کن این مصاحبه چاپ شده و شما نه به عنوان مهران مدیری، که به عنوان خواننده این پاسخ را می‌خوانی، واقعاً راجع به مدیری چه قضاوت خواهی کرد؟
این چیزی که من گفتم به نظر شما حرف بدی بود؟ خوب نیست؟
- به نظر من اصلاً عالیه. گل! اما سؤال من چیز دیگریست. شما چه می‌گویی؟
هر شغلی مشکلات خودش را دارد. شاید مدرک یکی سیکل باشد از یک جراح مغز بیشتر در بیاورد این هیچ. اما باید در نظر گرفت هر شغل گرفتاری خودش را دارد و قابل قیاس نیست.
- من الان یک نقل قولی از سعید پورصمیمی می‌کنم و برعکس...
آقا من حرفم را پس گرفتم!
- بگذار بگویم! او همین مثال من را زد و گفت بعضی‌ها خیلی زحمت کشیده‌اند اما کمتر از ما بازیگرها درآمد دارند یا شناخته شده هستند.
شاید بعد از این مصاحبه به این ماجرا کامل فکر کردم و شاید حالا بعداً حرفم تغییر کند. من روی حرف‌هایم دگم نیستم. آدم باید به خیلی چیزها فکر کند.

------------------------------------------------

تک چهره های سال بی رونق:

....
اتفاق دیگر خوانندگی رسمی مهران مدیری بود.او که قبلاً چند شمه کوچک از هنر خوانندگی اش را به معرض نمایش گذاشته بود رسماًک
نسرت برگزار کرد و به همه نشان داد یک نفر می تواند

طنز ترین و با مزه ترین فیلم ها را بسازد اما موسیقی اش کلاسیک و اتو کشیده باشد.

مهران مدیری با دو چهره کاملا متفاوت ظاهر شد

در حالی که تعدادی از مردم در خانه سریال پاورچین می دیدیدند و می خندیدند تعداد دیگری در سالن میلاد در صندلی ها فرورفته بودند و آرام به موسیقی گوش می دادند

این را هم باید بگویم که نتیجه کنسرت نشان داد مردم چهره سینمایی و تلویزیونی او را به مراتب بیشتر دوست دارند.

با تشکر از کتایون عزیز برای ارسال این مطلب

وقتی که شلیک می کنی بخند


یکی این وسط ایراد دارد یا من و امثال من یا هموطن سلام و امثال هموطن سلام(شاهکارشان در مورد کنسرت مدیری در پایان این مطلب آمده).

ایرادی که بر من وارد است این است که چرا هر زمان در مطبوعات  ازمهران مدیری

( کارگردان،هنرپیشه،خواننده،رزمی کار و شاعر مورد علاقه ام) خوب می نویسند به قول سیامک انصاری نیشم تا هیپوفیزم باز می شود و شروع می کنم به مدح و ستایش روزنامه و مجله مورد نظر و هر وقت هم که انتقادی
 می کنند(البته بحث اصلی روی همین کلمه انتقاد است)

من هم شروع می کنم به بد گفتن و بد نوشتن و حرص خوردن و زیر سوال بردن میزان سواد نویسنده مطلب.

ایرادی هم که به هموطن سلام وارد است این است که مطلبش را با بدبینی نوشته.

و هر چیر بد و منفی که در اطراف موسیقی ایران به چشم می خورد چه با ربط چه بی ربط به متنی  چسبانده که راجع به مدیری ا ست طوری که آدم فکر می کند تمام مشکلات موسیقیایی ده سال اخیر تقصیر مدیری بوده

(خدا نکند یکی انتقاد پذیر باشد) .

حالا که قد هموطن سلام از ما بلند تر است آن ها روزنامه دارند و ما وبلاگ.

من که از بیشتر آنچه مدیری اجرا کرده بود خوشم آمد.

حالا اگر ملت رفته بودند که به قول دوستان" اوه برره" تماشا کنند و بخندند و رفع خستگی بنمایند ولی اینچنین نبود تقصیر خودشان است که قبل از رفتن به کنسرت راجع به نوع کنسرت و موسیقی هایی که قرار است اجرا شود تحقیق نکردند.تقصیر خودشان است که مهران مدیری ده سال است برایشان برنامه می سازد ولی هنوز درست او را نمی شناسند.حالا اگر از نظر هموطن سلام این فریبکاری است،اگر تغابن فرهنگی است.به نظر من هم متن هموطن سلام یکی از بی ادبانه ترین و گستاخانه ترین نقدهایی است که می توان راجع به یک کار هنری نوشت.اگر وجود ممیزی  را در شرایط فعلی برای کنسرت مدیری ضروری می دانند.باید خدمتشان عرض شود که از آن واجب تر و ضروری تر وجود یک ممیزی برای نقد های مطبوعات است که هر چه دل تنگشان می خواهد می نویسند به امید فروش بیشتر .شاید این تعریف درست تری باشد برای تغابن فرهنگی.

متن گستاخانه و بی ادبانه هموطن سلام:

" سه شنبه بیست بهمن 83 روزنامه هموطن سلام

در روزهای اخیر، یک رخداد پندآمیز و آموزنده به وقوع پیوست؛ اما در های و هوی جشنواره‌های فجر گم شد و آنچنان که باید مورد بررسی قرار نگرفت.

کنسرت مهران مدیری در سالن میلاد در نوع خودش یک اتفاق تاریخی بود که از چند وجه قابل بررسی و
استفاده است .این که چرا سالن میلاد که تا آن زمان اجازه بهره‌برداری نداشت در اختیار این خواننده قرار می‌گیرد، کوچکترین سوال است. چرا حدود 50 نفر از نوازندگان و فعالان اجرای صحنه‌ای که اکثریت آنها هم از برترین‌ها هستند تن به این «فریبکاری» (اگر بتوان نام آن را فریبکاری گذاشت) می‌دهند، از دیگر سوالاتی است که پاسخ به آنها می‌تواند به موضوع «آسیب‌شناسی» موسیقی ایران کمک‌های شایانی بکند. اصلا می‌توان این قضیه را به عنوان یک موضوع «پژوهش» به کانون‌های پژوهشی ارجاع داد. این مطالعات و فرآیندهای پژوهشی است که راه را به ما می‌نمایاند و تا حدودی قضاوت را بر ما آسان می‌کند. در شرایط فعلی و با وجود ابهاماتی که در گستره‌های مختلف فعالیت موسیقیایی در اجتماع موجود است، شاید نتوان براحتی کار عوامل این کنسرت را زیر سوال برد!


خاصیت وجود شورا حدود دو دهه است که یک چالش جدی بین مراکز نظارتی و مسئول با برخی هنرمندان صاحبنظر بر سر لزوم «ممیزی» وجود دارد. البته این مسئله از دیرباز وجود داشته؛ اما هیچگاه فرصت طرح و بحث همچون سالیان اخیر نیافته است.
عده‌ای از هنرمندان معتقدند که «مردم» بهترین «ممیز» هستند و آنها خیلی خوب می‌توانند کارهای ضعیف و بی‌ارزش را با کارهای هنری و ارزشمند تشخیص دهند. نوارهای بد را نخرند، در کنسرت‌های ضعیف و تجاری و بازاری شرکت نکنند، پای صحبت هنرمندنماها ننشینند و...

و عده ای نیز معتقدند تا زمانی که «فرهنگ عمومی» به ویژه فرهنگ شنیداری و موسیقایی مردم ارتقا نیابد و به یک شناخت نسبی نرسند «ممیزی» همانند «پادزهر» عمل کرده و آنها را از آسیب‌های معنوی و فرهنگی مصون نگه می‌دارد. همان استادان و کارشناسانی که با حوزه نظارت و ممیزی همکاری دارند جزو همین گروه هستند و با این اعتقاد، به نوارها و کنسرت های مقبول مجوز می‌دهند.

این مطلب، مقدمه کوتاهی بود براین موضوع که کنسرت مهران مدیری «یک بار دیگر ثابت کرد که هنوز هم وجود «ممیزی» در شرایط فعلی ضرورت دارد. فروش نزدیک به 10 هزار بلیت 8 هزار تومانی، آن هم برای برنامه‌ای که با اهدافی غیرفرهنگی و موسیقایی شکل گرفته، یک «تغابن» فرهنگی است که باید مسئولان پاسخگوی آن باشند. تماشاچی و بیننده‌ای که 30-40 هزار تومان از بودجه فرهنگی خانواده را برای دیدن و شنیدن یک برنامه موسیقی هزینه کرده است و دست خالی و با اعصاب خرد از کنسرت بازمی‌گردد باید به چه کسی رجوع کند و دادخواهی‌اش را کجا مطرح کند؟
آیا رسالت اصلی «شورا» یا شوراهای ریز و درشت موجود در مراکز مختلف جز این است که در چنین مواردی «وجود»ی از خود نشان دهند و موجبات سوءاستفاده‌های فرهنگی را پیش نیاورند؟"

مصاحبه چلچراغ با مدیری

این مصاحبه رو از سایت ۴۰چراغ گرفتم.بخونیدش خیلی خیلی جالبه.

صدای بی‌صدا
گفت وگو با مهران مدیری
تلویزیون، سینما، ورزش، موسیقی و ...!
از مدیری که همیشه در عرصه سینما یاد می‌شد، حالا به فعالیت‌هایش موسیقی را هم اضافه کرده، آن هم جدی‌تر. مدیری هفتم تا یازدهم بهمن ماه در سالن میلاد کنسرت می‌دهد. اما ...
اما از آن مهران مدیری که در سینما دیده‌اید خبری نیست. او را چهل نوازنده از ارکستر سمفونیک تهران همراهی می‌کنند. او مدت‌ها با گروه نوازنده‌ها برای کنسرت تمرین کرده و می‌خواهد چهره متفاوتی نشان بدهد.
اگر قرار است به کنسرت بروید تا مدیری پاورچین را ببیند، بهتر است فراموشش کنید، اما اگر می‌خواهید موسیقی بشنوید، سراغ این برنامه بروید.
آزاده شهمیر نوری
- اولین باری است که قرار است روی صحنه بروید. البته شنیده بودم که شما به موسیقی علاقه زیادی دارید، اما چرا این قدر دیر؟
اولین بار است که برای کنسرت روی صحنه می‌روم. قبل از این برای تئاتر زیاد روی صحنه رفتم. البته کنسرتی هم سال 79 در دبی داشتم که به این وسعت و کیفیت نبود، اما در ایران اولین بار است.
- با همکارانم درباره شما و این که موسیقی کلاسیک را خیلی دوست دارید صحبت می‌کردیم. باورش برایشان کمی سخت بود. بیشترشان فکر می‌کردند که باید موسیقی پاپ دوست داشته باشید.
من از کودکی موسیقی کلاسیک را دوست داشتم و شنونده حرفه‌ای این موسیقی هستم. به دوستانتان بگویید باور کنند که من موسیقی کلاسیک را دوست دارم.
- موسیقی‌های دیگر چی؟ چه موسیقی‌هایی گوش می‌دهید؟
آنها را هم گوش می‌دهم، اما کلاسیک انتخاب اول من است. موسیقی‌های مختلفی گوش می‌دهم. زمانی فکر می‌کردم نوع موسیقی‌ای که هر کسی گوش می‌دهد به شخصیت و نگاهش نسبت به زندگی بستگی دارد. البته هنوز هم بر همین باورم، اما نه به اندازه آن زمان. بعدها این مسأله کمرنگ‌تر شد و دیدم که هر کسی می‌تواند هر موسیقی‌ای گوش کند. بستگی به حس و حال و ذات او دارد که چه چیزی گوش بدهد. من موسیقی کلاسیک، پاپ، موسیقی آمریکا و اروپا و موسیقی ایرانی گوش می‌دهم، اما هنوز هم برای آن چه می‌شنوم حدی قائلم و معتقدم که با توجه به این که هر کس در حس و حال مختلف موسیقی‌های مختلف گوش می‌دهد، اما باز هم این موسیقی‌ها با شخصیت و شعورش ارتباط دارد.
- پس انتخاب موسیقی با توجه به شخصیت و وجهه‌ای که می‌خواستید داشته باشید انجام گرفته؟
نه، اما این موسیقی با شخصیتم تعریف شد. من اصلاً از بعضی موسیقی‌ها خوشم نمی‌آمد.
- احتمالاً شما زمانی که سن و سال کمی داشتید چارچوبی تعریف کرده بودید و بر اساس آن موسیقی گوش می‌دادید.
بله، این طور می‌توان گفت. هنوز هم حاضر نیستم خیلی موسیقی‌ها را گوش بدهم. هر کسی برای موسیقی مبتذل تعریفی دارد. من هم تعریف خودم را دارم. به هر حال تصورم این است که همچنان عمیق‌ترین و با شعورترین موسیقی، موسیقی کلاسیک است.
- پس کنسرت شما بیشتر از این که پاپ باشد کلاسیک است.
این کنسرت کاملاً متفاوت با کنسرت‌های پاپی است که در ایران انجام شده، چون اصلاً نمی‌توان اسم پاپ روی آن گذاشت. این کار نوعی موسیقی پاپ کلاسیک است. چه از لحاظ ارکستراسیون که همه سازها سازهای ارکستر سمفونیک هستند، چه به لحاظ تنظیم‌هایی که صورت گرفته و چه از لحاظ شعار و سبکی که من برای خواندن دارم، خیلی بیشتر به موسیقی کلاسیک نزدیک است تا پاپ.
- تکلیف مخاطب‌ها چیست؟ آنها یک مهران مدیری دیگر را می‌شناسند و احتمالاً انتظار دیدن چیزی متفاوت از آن چه شما می‌گویید دارند؟ ممکن است این ذهنیت با آن چه می‌بینند یکی باشد.
اگر یکی نباشد فکر می‌کنید چه اتفاقی می‌افتد؟
- من نمی‌دانم، می‌خواهم بدانم شما به این مسأله فکر کردید؟
ممکن است خیلی‌ها با یک تصور دیگری بیایند. با توجه به نگاهی که نسبت به من دارند و می‌شناسند ممکن است آنجا تصورشان عوض شود و با چیز دیگری مواجه شوند. اما به نظرم این تغییر، خوب است. یعنی بخش دیگری از شخصیت مرا خواهند دید، چون شخصیت اصلی من آن چه که مردم می‌شناسند نیست. عوض شدن نظر مردم نسبت به شخصیت آدم گاهی خوب است، گاهی بد. فکر می‌کنم در این کار شکل خوبش اتفاق می‌افتد.
- مردم شما را با وجهه‌ای می‌شناسند که نمی‌خواستید. این ناراحتتان نمی‌کند؟
نه این که نمی‌خواستم. از چیزی که وجود دارد بدم نمی‌آید. حتی دوستش دارم، اما جلوتر از این متفاوت خواهد بود.
- اما من مطمئن نیستم. فکر می‌کنم چیزهایی پشتش هست.
شاید.
- مثلاً چی؟
می‌خواهم به زودی مجموعه اشعارم را هم چاپ کنم. شعرهایی از بیست سال پیش تا امروز است که می‌خواهم چاپ کنم.
- موضوع جالب‌تر شد. در کارهای دیگر چطور؟ در ورزش دست ندارید؟
چرا. قبلاً ورزشکار حرفه‌ای بودم، اما دیگر فرصت نشد کار را ادامه بدهم.
- چه ورزشی؟
رزمی.
- اول
ورزش، بعد تئاتر، بعد سینما، بعد تلویزیون، حالا موسیقی و فردا خدا می‌داند چی!
همه را کنار نگذاشته‌ام و نمی‌خواهم کنار بگذارم. امیدوارم موسیقی و کار نمایشی و سینما را بتوانم به طور حرفه‌ای کنار هم پیش ببرم. هنوز در فکرم نیست که چیزی به اینها اضافه کنم. شاید بعدها چیزی پیش بیاید.
- مثل این که از هیجان و ماجراجویی خوشتان می‌آید.
نمی‌دانم، شما این طور فکر می‌کنید؟!
- شما در صدا و سیما اعتبار دارید. می‌توانستید از آنجا موسیقی را شروع کنید. چرا موسیقی‌تان را به صدا و سیما نبردید؟
تنها کاری که در صدا و سیما کردم تیتراژ پایانی سریال مهر و ماه بود. حالا هم کنسرت که تمام شود کارهایی برای تلویزیون ضبط می‌کنیم که پخش شود.
- پس می‌خواهید از صدا و سیما و نفوذش هم استفاده کنید.
طبیعتاً. چون مخاطب زیادی دارد.
- البته قبلاً در سریال‌های طنزی که ساختید، نشان دادید که صدایتان خوب است و چند جایی خواندید.
آنها که خیلی جدی نبود.
- مردم که جدی گرفتند. یک سؤال دیگر. شما محتاط هستید و به هر کاری که می‌خواهید انجام بدهید خیلی فکر می‌کنید. نتیجه را می‌سنجید تا اشتباه نکنید. حتماً وقتی تصمیم گرفتید کنسرت بدهید از نتیجه مثبتش مطمئن شدید. چرا فکر می‌کنید مخاطب سریال طنز شما،‌همان مهران مدیری را در یک کنسرت موسیقی آن هم از نوع جدی و پاپ کلاسیک می‌پذیرد؟
مهم این است که شکل جدیدی که از این کار ارائه می‌دهم خوب باشد. من کار دیگری داشتم و حالا قدم تازه‌ای بر می‌دارم. مهم این است که کیفیت خوب باشد.
- سینما شما را راضی نمی‌کرد که به سراغ موسیقی آمدید؟
نه، من از نوجوانی تا سال‌های 78 برای خودم می‌خواندم. تا این که فردین خلعتبری گفت تو که می‌خوانی و حداقل درست می‌خوانی بیا و موسیقی را تجربه کن. ما آلبومی به بازار دادیم. بعد هم این کار ادامه پیدا کرد تا آلبوم بعدی و حالا هم کنسرت. من موسیقی را به اندازه سینما دوست دارم و این دو مقوله جداست. دلیلی ندارد مردم با همان چیزی که در سینما مواجه بودند در موسیقی هم مواجه شوند. اینها هر دو به موازات هم می‌تواند دنبال شود.
- از هنر چه می‌خواهید؟ به غیر از آن هدف شخصی دنبال شهرت، اعتبار، محبوبیت یا ماجراجویی هستید؟
چیزهایی که در حواشی هنر بوده برایم جالب است، اما هیچ وقت هدف من نبوده. دوست داشتنی هستند. خوبی‌ها و مصیبت‌های خودش را هم دارد که هر دو کنار هم است. هنرم مثل هر هنرمند دیگری بیانگر نگاهم است. بخشی از شخصیت، تفکر و نگاهم به زندگی را می‌توانم در قالب نمایش و بخشی را در قالب موسیقی بیان کنم.
- خُب. باز هم با همه اینها می‌توانید از چیزهایی مثل شهرت، محبوبیت و غیره هم لذت ببرید. کدام؟
هیچ کدام. من از این که وسیله‌ای دارم که می‌توانم تفکرم را نشان بدهم و حرفم را بزنم خوشحالم. این برای من ایده‌آل است و برایش تلاش می‌کنم. این کار در کنار خودش بدون این که بخواهم شهرت، محبوبیت و محدودیت دارد خیلی چیزها دارد که دست من نیست. نه به آن فکر می‌کنم، نه فکر کردم. اینها وجود دارد.
- برگردیم به کنسرت. گروه نوازندگان شما همه از نوازندگان ارکستر سمفونیک هستند. خودتان خواستید؟
چون این کار اولین کنسرت من بود و کارهایی که فردین خلعتبری ساخته بود، کمی سخت بود و اجرای ارکسترال می‌خواست و از طرفی قرار بود کنسرت متفاوت باشد، می‌خواستم اگر قرار است مردم مرا در کار دیگری می‌بینند، شروع قوی و درجه یکی داشته باشم. به همین خاطر در مشورتی که با او داشتم قرار شد بهترین‌ها را جمع کنم. ارکستر بسیار بزرگ (حدود چهل نفر) است و در حد امکان بهترین‌هایی که برای هر سازی وجود دارند در ارکسترمان جمع کردیم.
- پس به نتیجه مطمئن هستید و نگران این نیستید که این موسیقی با انتظاری که مردم از سابقه آثار شما دارند یکی باشد؟
نه، مهم این است که مردم لذت ببرند.
- شما از مخاطبی که برای اولین بار کار شما را می‌شنود و از شما چهره دیگری در ذهن دارد، چه توقعی دارید؟
... باز هم می‌گویم مهم این است که خوب باشد و به بهترین شکل انجام شود و بتواند در آدم‌ها نفوذ کند. وقتی این اتفاق بیفتد آن پیشینه و تصورات در پنج دقیقه اول که ارکستر بزند از بین می‌رود.
- فکر نمی‌کنید این ذهنیت شما به این خاطر است که موسیقی کلاسیک را خیلی دوست دارید؟
شاید شما فکر می‌کنید این کار سنگین است، اما من می‌توانم بگویم که خیلی راحت با مردم ارتباط برقرار می‌کند. اشعار و ملودی‌هایی که تنظیم شده پیچیده و سنگین نیست. قرار نیست باخ اجرا کنیم، اما با کارهای پاپ هم کمی متفاوت است و به کلاسیک نزدیک است. به این فکر کردیم که چه کار کنیم مردم خسته نشوند و همه با سلیقه‌های مختلف جذب شوند.
- شما سعی می‌کنید برای موسیقی خودتان از واژه پاپ استفاده
نکنید.
موسیقی خودم را به معنای پاپی که در جامعه مصطلح است نمی‌دانم. این طور نیست. شکلش فرق می‌کند. پاپ در کشور ما موسیقی هیجان‌ برانگیز، تند، ریتمیک و جوان پسند است، اما این کارها این طور نیست. می‌تواند مخاطب‌های جوان، میانسال و سالخورده را هم جواب بدهد. برای همه کار دارد.



------------------------------------------------
مهران مدیری و فردین خلعتبری



------------------------------------------------
کنسرت بزرگ مهران مدیری



آهنگساز :
 فردین خلعتبری
رهبر ارکستر : ناصر رحیمی
محل اجرا :  سالن میلاد
تاریخ : 7 تا 11 بهمن
ساعت :  ( 6-8 ) و ( 9-11 )
قیمت :  60000 و 80000 ریال

مراکز فروش بلیط :

مرکز موسیقی بتهوون ( میدان محسنی ): 2253776
تحویل در محل ( مرکز موسیقی بتهوون ) : 8057795
سراچه موسیقی ( نشر چشمه )
: 8922071
دارینوش ( قلهک ) : 200400

--------------------------------------------------------------------------------------