حالا از صبر وحوصله مهران مدیری بخونید.متن زیر از مجله چلچراغ شماره 29 که حالا به دلایلی که خودتون می دونید دیگه این مجله رو دوستش ندارم انتخاب شده.این متن مربوط به پشت صحنه پاورچینه البته من این متن رو در خود مجله نخوندم بلکه از وبلاگ شاهوند که وبلاگ بسیار خوبی است برداشتم. این نوشته به قلم ابراهیم رها است مطمئن باشید اگر به قلم آرش خوشخو یا سپهسالاری بود در وبلاگ نمی گذاشتمش.البته این نوشته تقریبا قدیمیه.حالا اگه نخوندید بخونید ضرر نداره ------------------------------------------------------------------------------------------------ ..آنهایی که نمی دانید،‌ بدانید که پشت صحنه اصلا موجود خنده داری نیست، گریه دار هم هست. دستور می دهند سر کوچه را بند بیاورند، فیلمبرداری شروع شود. کوچه بند نمی آید. هر کار می کنند بند نمی آید. می گوییم سرش را بالا بیگرند دستمال کاغذبی بچپانند تو، شاید بند آمد. خب ماشین نمی آید. خانم دستیار یکجوری داد می زند، یک، دو، سه که ما یقین پیدا می کنیم حق او را خورده اند و الا باید سر پروژه تایتانیک دستیاری می کرد. بند آورده اند ها، اما پلاک سیاسی زورش زیاد بوده بند نیامده. شروع می شود. مدیری خوشگل بازی می کند،‌ ما می خواهیم او را ماچ کنیم اما چون می خواهیم حرف و حدیث برایمان نسازند، می گذریم. مردم کلی جمع می شوند و هی اظهار نظر پرتاب می کنند. مدیری همان سرصحنه به همه جواب های مودبانه می دهد. او باید معلم انظباط می شد یا دبیر امور تربیتی. او به طرز وحشتناکی حوصله توی جیبش گذاشته اینجور وقتها جای تخمه بشکند، لابد. نور خانم دستیار یک جایی رفته که او هی داد می زند نور رفت. می روند دنبالش گویا. این قسمت را دوباره از سر می گیرند. فیلمبردار هم گویا نورش رفته داد می زند رفت. آقایی که عباس است اما در فیلم سپور است از رفتن نور هول می شود و چنان با ماشین دنده عقب می گیرد که می خواهد سه پایه را له کند ... ----------------------------------------------------------------------------------------------

مهران مدیری

اولین‌ باری‌ که‌ مهران‌ مدیری‌ در تلویزیون‌ و برنامه‌های‌ طنز ظاهر شد، برنامهِ نوروز 72 به‌ کارگردانی‌ داریوش‌ کاردان‌ بود. مدیری‌ در چند کار جدی‌ مثل‌ سریال‌های‌ باغ‌ گیلاس و دردسر والدین و فیلم‌ سینمایی‌ دیدار (محمدرضا هنرمند) هم‌ بازی‌ کرد ، که‌ توفیق‌ آن‌ها به‌ اندازهِ توفیق‌ کارهای‌ طنز او نبود. پرواز 57 ، جنگ‌ 77 ، ببخشید، شما؟ ، نود شب و... از مجموعه‌های‌طنزی‌است‌ که‌ او یا بازیگر آن‌ها بوده‌ و یا جدا از بازیگری، کارگردانی‌شان‌ را هم‌ برعهده‌ داشته‌ است.

مدیری‌ در مجموعه‌های‌ طنز بیانگر این‌ مسئله‌ است‌ که‌ او مخاطبان‌ را خوب‌ می‌شناسد و می‌داند که‌ چگونه‌ مردم‌ را پای‌ سریالش‌ بنشاند. شاهد سخنمان‌ سریال‌های‌ او است. این‌ سریال‌ها هیچ‌گاه‌ کم‌بیننده‌ نبوده‌اند.

مهران مدیری دارای ناخودآگاه بسیار قدرتمندی است،برای همین است که حتی اگر نخواهد کلامش ویا حتی نگاهش معنی دار باشد،نمی تواند. کلام ونگاه او همیشه معنا دار است.اویک بداهه گوی قدرتمند هم هست که البته این خصوصیت اوهم از ناخودآگاه قدرتمندش سرچشمه می گیرد. هوشمندی وذکاوت او را هم به خصوصیاتش اضافه کنید.ممکن است طنزهای او در ابتدا بی معنی و یا حتی احمقانه به نظر بیایند(خودم اول همین نظر را داشتم) ولی اطمینان داشته باشید که او ناخودآگاه شما را نشانه رفته است واین دلیل عمیق بودن شخصیت وتفکرات اوست.البته منکر ضعف هایش هم نمی توان شد. مثلا گاهی اوقات شورش را در می آورد.گاهی زیادی سخت می گیرد وگاهی زیادی آسان.با وجود اعتقاد شدیدی که به نوع خاص طنزش دارم هیچ گاه اطمینان ندارم که کار بعدیش موفق باشد.سمبل قدرتش را جنگ 77،سمبل ضعفش را پلاک چهارده،وسمبل اعتدالش را پاورچین میدانم.به هر حال شخصیت مهران مدیری آنقدر برایم ارزشمند بوده است،که این مطالب را نوشتم ودر وب لاگم گذاشتم. سخنی هم با مخالفان او،اولا آنقدر برنامه های طنز داخلی را بانمونه های خارجی مقایسه نکنید.چه اشکالی دارد ما برای طنزمان، خودمان با خلاقیت اشخاص خوش فکری مثل مهران مدیری طنز خاص خود را بسازیم آن هم در قالبی که اکثر مردم ایران با خصوصیات خاص خود می پسندند. درست نیست سطح شعور مردم را با سلیقه شخصی خودتان بسنجید. به قول مدیری:( ، نمی‌شود گفت‌ که‌ سطح‌ سلیقه‌ پایین‌ آمده. یک‌ بحثی‌ هست‌ سر بحثِ سلیقهِ مردم‌ که‌ بالا وپایین‌ می‌شود. سطح‌ سلیقه‌ خیلی‌ بالا پایین‌ نمی‌شود. مردم‌ ما به‌ نظرم‌ باهوش‌اند و شکل‌ ایرانی‌ کمدی‌در کشور ما شکل‌ خاصی‌ است‌ که‌ یک‌ سری‌ حدود را برایش‌ باید رعایت‌ کرد؛ خصوصا" این‌ که‌ ازتلویزیون‌ پخش‌ می‌شود. مردم‌ از خیلی‌ وقت‌ پیش‌ عادت‌ کرده‌اند که‌ آسان‌ نخندند، و این‌ کارِ ما را مشکل تر کرده ). ثانیا اینقدر دم از عدم وجود معنی ومفهوم وارزش در کارهای طنز نزنید،شاید چیزهایی وجود داشته باشند که برای شما بی معنی باشد وبرای دیگران با معنی .اطمینان داشته باشید اگر چیزهایی وجود دارند که دیگران نمیدانند،حتما چیزهایی هم وجود دارند که شما نمی دانید. انصاف چیز بسیار خوبی است.

و جواب کسانی که فکر می کنند باید اول‌ یک‌ قالب‌ مشخص‌ داشت‌ و بعد آن‌ را به‌روز کرد.(یعنی اعتقاد به پیش تولید کارهای روتین).

مهران مدیری: مردم‌ کار هر شب‌ را از آن‌ جا یادشان‌ می‌ماند که‌ یادشان‌ است! برتولت‌ برشت‌ از دویست‌ و شصت‌و خرده‌ برنامه‌ای‌ که‌ پخش‌ کرد چهار ماه‌ اولش‌ را هیچ‌ کس‌ مطلقا" یادش‌ نیست، برای‌ این‌ که‌ خوب‌ نبود،یعنی‌ از هر کسی‌ بپرسید از 120 برنامهِ اول‌ هیچ‌ چیز یادش‌ نیست. از جایی‌ مردم‌ یادشان‌ است‌ که‌اتفاقات‌ عجیب‌ و غریب‌ در سریال‌ به‌وجود آمد. راکورد حسی‌ و شخصیت‌پردازی‌ آدم‌ها در کار هر شب‌خیلی‌ مهم‌ نیست. یک‌ نمونهِ بارزش‌ که‌ بچه‌های‌ نویسنده‌ هم‌ همیشه‌ آن‌ را مثال‌ می‌زنند، شخصیت‌خشایار در زیر آسمان‌ شهر است. اصلا" اول‌ چیز دیگری‌ بود، بیست‌ سال‌ جوان‌تر از این‌ بود، یک‌ جوردیگری‌ بازی‌ می‌کرد، حرف‌ می‌زد. از جایی‌ خشایار شد که‌ کاملا" تغییر کرد و هیچ‌کس‌ نپرسید که‌ چرا این‌طور شد و هیچ‌ کس‌ به‌ آن‌ ایرادی‌ نگرفت، چون‌ اصلا" مردم‌ آن‌ بخش‌ قبل‌ از خشایارشدن‌ را یادشان‌نیست. در مقطعی‌ که‌ تغییر کرد گرفت‌ و مجسمه‌هایش‌ ساخته‌ شد و عکس‌هایش‌ هم‌ چاپ‌ شد و همیشه‌هم‌ در خاطره‌ها خواهد ماند. به‌ نظرم‌ کارهای‌ این‌ جوری‌ منطق‌ شخصیت‌پردازی‌ و منطق‌ حسی‌ ندارند.ممکن‌ است‌ خود بازیگر معذب‌ باشد. مثلا" شادی‌ [سحر ولدبیگی] به‌ من‌ گفت‌ که‌ این‌ چه‌ وضعی‌ است‌که‌ من‌ تا دو قسمت‌ قبل‌ آدمی‌ عصبانی‌ بودم‌ و حالا یک‌ دفعه‌ آدم‌ ترسویی‌ شدم. داود [جواد رضویان]می‌گوید من‌ یک‌ آدم‌ دهاتی‌ بودم‌ و حالا فلان‌ شدم. سپهر [سیامک‌ انصاری] می‌گوید من‌ آدم‌ بی‌خیالی‌بودم، ولی‌ چرا حالا به‌ من‌ می‌گویی‌ که‌ مثلا" غصه‌ بخورم. فرهاد و مهتاب‌ هم‌ همین‌طور. بازیگر کمی‌سردرگم‌ است، ولی‌ نتیجهِ کار همیشه‌ این‌ طور نشان‌ داده‌ که‌ تغییرات‌ مفید بوده.

و در پایان از زبان مدیری:

ببینید،این جزءبه‌ جزءدیدن در مورد هر کاری‌ در جهان‌ امکان‌پذیر است. هملت هم‌ نقد منفی‌ دارد. نه‌ هملت ساخته‌ شده، هملت خود شکسپیر هم‌ نقد منفی‌ راجع‌ بهش‌ خوانده‌ام. دیگر از این‌ عجیب‌ وغریب‌تر نمی‌شود. به‌ هر حال، یک‌ برنامه‌ای‌ که‌ شروع‌ می‌شود مخاطبان‌ بسیار و مخالفان‌ بسیار دارد.جزء به‌ جزء اگر بخواهیم‌ تشریحش‌ کنیم، ما خیلی‌ کارهای‌ زشتی‌ کرده‌ایم‌ در تمام‌ این‌ سال‌ها! اما اگربخواهیم‌ در کل‌ بررسی‌ کنیم، به‌ مردم‌ انرژی‌ داده‌ایم، یعنی‌ همیشه‌ ریسک‌ کردن‌ و جسارت‌ کردن‌ باخودش‌ عواقب‌ منفی‌ دارد و عده‌ای‌ همیشه‌ وجود دارند که‌ آن‌ موضوع‌ مشخصا" برای‌شان‌ برخورنده‌است‌ و این‌ را کاری‌اش‌ نمی‌شود کرد. اکسیژن‌ خیلی‌ خیلی‌ خالص‌ هم‌ برای‌ بعضی‌ها که‌ آسم‌ دارند مضراست. همیشه‌ نمی‌شود همه‌ را راضی‌ نگه‌داشت. ما در این‌ سال‌ها خطاهای‌ زیادی‌ داشته‌ایم‌ وبرنامه‌هایمان‌ به‌ خیلی‌ها برخورده. در ببخشید، شما؟ با انبوه‌ انتقادها روبه‌رو بودیم، چون‌ شغل‌های‌مختلف‌ را بی‌رحمانه‌ نقد می‌کردیم. یعنی‌ آقایی‌ می‌نشست‌ و می‌گفت‌ فلان‌ کار را می‌کنم‌ و فلان‌ جنس‌ راتولید می‌کنم‌ که‌ من‌ رسما" به‌ او گفتم‌ دروغ‌ می‌گویی‌ و خب، این‌ به‌ خیلی‌ها از آن‌ صنف‌ برمی‌خورد، ولی‌از همان‌ صنف‌ هم‌ از پشت‌ تلفن‌ ما را بوسیدند. این‌ است‌ که‌ همیشه‌ آن‌ اتفاق‌ می‌افتد. مهم‌ این‌ است‌ که‌مجموعهِ کار چه‌ تأثیری‌ روی‌ جامعه‌ دارد. به‌ نظرم، تأثیرش‌ این‌ بوده‌ که‌ به‌ جامعه‌ انرژی‌ دادیم، فشارروحی‌ آدم‌ها را کم‌ کردیم‌ و ساعت‌ خوشی‌ برای‌شان‌ ایجاد کردیم، و گه‌گاهی‌ هم‌ لابه‌لای‌ این‌هاحرف‌هایی‌ زده‌ایم‌ که‌ مفید بوده. ده‌ها خانواده‌ را نشانتان‌ می‌دهم‌ که‌ قبل‌ از جنگ 77 که‌ کار خانوادگی‌ ماشروع‌ شد، قرار بود از هم‌ جدا بشوند که‌ نشدند. البته‌ این‌ حسن‌ است‌ یا نه‌ نمی‌دانم. این‌ اتفاقات‌ افتاده.نامه‌ها و تلفن‌هایی‌ رسیده‌ که‌ مردم‌ گفته‌اند مسئله‌هامان‌ تمام‌ شد و زندگی‌مان‌ شیرین‌ شد. زندگی‌اساسا" این‌ قدر جدی‌ نیست‌ که‌ ما فکر می‌کنیم. به‌ همین‌ اندازه‌ هم‌ شوخی‌ است. مشکلات‌ به‌ همین‌کم‌رنگی‌ای‌ است‌ که‌ می‌بینیم. می‌شود به‌ راحتی‌ حلشان‌ کرد. من‌ شخصا" از استاد شما معذرت‌می‌خواهم، اگر بهشان‌ برخورده. ولی‌ مهم‌ نتیجهِ کلی‌ کار است. حتما" ایشان‌ درست‌ می‌گویند. یک‌هم‌چین‌ رسمی‌ نداریم، ولی‌ برای‌ بیست‌ هزار نفر مم کن‌ است‌ چرک‌ باشد و برای‌بیست‌ میلیون‌ نفر شادی‌آور.)

الف.د- شیراز-آبان 1382

منبع:سایت نشریه سروش(با تصرف

--------------------------------------------------------------------------------------------------- روزهای آخر هفته در شلوغی ساعات میانی روز در یک کافه کوچک در مرکز تهران همه مشتریان خیره به گوشه ای دنج هستند تا رازی را کشف کنند. در آن گوشه دنج مرد ۴۲ ساله ساکتی نشسته که سعی می کند خیلی توی چشم نباشد و به شدت محجوب است و اگر با دوست بغل دستی اش حرف می زند این کار را با کمترین جلوه ممکن انجام می دهد. اما همه مشتریان او را زیرنظر دارند می خواهند بدانند که او طی ده سال گذشته چه چیزی در آستین خود داشته و شب های متمادی با آن مخاطبان عبوس تلویزیون را به خنده و قهقهه واداشته است. اغلب آنها از این تماشای پرمکاشفه دست خالی کافه را ترک می کنند چرا که او فقط آن راز بزرگ را با دوربین در میان می گذارد. یا آن راز را فقط دوربین می داند و بس؛ چرا که خود او نیز شاید نتواند توضیح دهد که چگونه می توان با یک حرکت دست، یک ابرو بالا انداختن و یا ادای یک جمله کوتاه، یک خنده جانانه از مخاطب گرفت. آن مرد محجوب ساکت کسی نیست جز مهران مدیری. مهران مدیری قبل از نوروز ۶۶ یک بازیگر جویای نام تئاتر بود. او فرزند یک کارمند وزارت نیرو و کوچکترین پسر خانواده ای محسوب می شد که همه فرزندان آن یک جوری اهل هنر هستند. اما نمایش او را به سوی خود کشید. پسر محجوب داستان ما با تئاتر خیابانی آغاز کرد. در سال ۶۶ به نمایش در روی صحنه پرداخت. آرسنال، پانسیون، کیسه بوکس، هملت و سیمرغ نام نمایش هایی است که نام مهران مدیری در آنها به عنوان بازیگر نقش های دوم و سوم ثبت شده است. سپس سر از رادیو در آورد و چندین سال در نمایش های قصه شب رادیو به عنوان گوینده و بازیگر حاضر شد. تقدیر بزرگترین رهگشای هر کسی است. دست تقدیر پس از چند کار نمایشی در تلویزیون او را در برابر پرویز کاردان قرار داد. هیچ کسی نمی دانست در برنامه شبانه و ۱۳ قسمتی نوروز ۶۶ بذر سبک جدیدی در طنز تلویزیونی در تاریخ تلویزیون ایران کاشته شود. این بذر جوانه زد: ساعت خوش، سال خوش، نوروز ،۶۶ جنگ ،۶۶ پرواز ،۵۶ پلاک ،۱۴ ببخشید شما، ... ؟ و پاورچین. در این مدت ده سال همه چیز عوض شده است. بازیگران مرد و زنی که با مدیری به شهرت رسیدند یا فراموش شدند یا حذف شدند و یا به کار دیگری پرداختند. او آرام آرام پخته شد. موهایش اندکی جوگندمی شد و جا افتاد. اما از نفس نیفتاد. او کار سخت و غیرممکن در اوج ماندن آن هم در کار سخت طنز تلویزیونی را ممکن کرد. اوج و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشت. در سینما اصلاً موفق نشد. اما در تلویزیون جایی که سلطان خنده بود، هرگز با شکست دیدار نکرد. آخرین ره آورد این فاتح بی رقیب، اینک به پایان رسیده است. مهران مدیری در پاورچین گل کاشت. او به رسم همه برنامه هایش آرام و بی سروصدا شروع کرد و به یکباره شهر را با تکیه کلام هایش به تصرف خود درآورد. به همه مشتریان کنجکاو آن کافه کوچک حق بدهید. آنها در برابر علت خنده های شبانه خود قرار گرفته اند و می خواهند بدانند آخر چگونه می توان این همه سال به آن مرد محجوب و ساکت و کارهایش خندید. شاید مدیر آن کافه باید جمله معروف چارلی چاپلین فقید را درباره کمدی در محل نشستن مدیری نصب کند. آن جمله این است: «اگر مردی زمین بیفتد و از جایش بلند نشود، با یک عمل تراژیک روبه رو هستیم و اگر آن مرد زمین بیفتد و از جایش بلند شود این کار، یک عمل خنده آور است. » مهران مدیری می افتد و بلند می شود و ما چون نمی دانیم همچنان می خندیم.